مردی زیر آوار پلاسکو

مردی زیر آوار پلاسکو
5
(1)

مردی زیر آوار پلاسکو به قلم فریبا اسدی

آتش زبانه می‌کشد، اما تماشاگران راه را بسته‌اند. آدم‌های پر از دوربین و آدمک‌های پشت ویترین، سخت تشنه سلفی‌اند. تو باید با منزل تماس می‌گرفتی، اما مأموریت مهم‌تر بود.

رنگ‌های قرمز، آبی، نارنجی و دود غلیظ با هم هوار می‌کشند، به جان آدم می‌افتند و روشنایی را می‌جوند. عکس یاسمن روی لیوان آب غلت می‌خورد، موهایش را با دست کنار می‌زنی.

  • قهری هنوز؟
    لبخند ملیح و خشکی می‌زند: نه!
    می‌پرسی: چقدر مانده تا دنیا آمدنش؟
    یاسمن چشم‌هایش را ریز می‌کند و تقویم روی میز را با نگاهش می‌بلعد: اگر دکتر دقیق گفته باشد، چهل و چند روز دیگر.
    لحنش طعنه‌دار می‌شود: البته اگر آن روز اتفاقی برای یکی از اهالی شهر نیفتد.

و تو باز هم تأکید می‌کنی: «خب، خیلی‌ها هم بی‌احتیاطی می‌کنند، خطرات احتمالی را جدی نمی‌گیرند، مثلاً ساختمان‌های فرسوده و نشتی لوله‌های پوسیده…»

وسط حرف‌های دونفره، ناگهان همه پیدا می‌شوند و ناگهان می‌گریزند. یاسمن با نوزادی در آغوش، آدم‌های پر از دوربین، آدمک‌های پشت ویترین دور می‌شوند. بوق ماشین‌ها زوزه می‌کشد و ارتفاع بدقواره ساختمان کم‌کم فرو می‌ریزد.

انگار یک جایی دارد می‌سوزد. به گمانم نزدیکی‌های پلاسکو باشد، همین جا پلاسکو است و زیرلب زمزمه می‌کنی: قلبم… قلبم می‌سوزد. نمی‌توانم هرگز نوزادمان را ببوسم، لب‌هایم به هم چسبیده‌اند.

یاسمن با رنگ و رویی پریده نوزاد را توی کلاهت جا می‌دهد. نگاهت روی میز صبحانه و رطوبت موهای خرمایی یاسمن برای لحظه‌ای آرامت می‌کند.
نه! این رطوبت موهای او نیست، بوی خرماهای شرمنده از تو… نکند کسی مرده؟

  • یاسمن! با همین پیراهن پرچین گلدار می‌روی مجلس ختم؟ کمد را باز کن، آن لباس مشکی… صبر کن، مگر تو هنوز بارداری؟
    یاسمن نوزاد را به سینه‌اش می‌چسباند و نفس‌های حزن‌آلودش را در او فرو می‌ریزد.
  • فرهاد! مگر نمی‌دانی؟ مردها که از زندگی پر می‌کشند و می‌روند، همسرانشان تازه باردار می‌شوند و تا ابد هم باردار می‌مانند. هیچ زایشی در کار نیست!
تصویر فرعی مقالات فریبا اسدی

تصویر فرعی مقالات فریبا اسدی

و تو به حفره‌های یک دست و یک اندازه اشاره می‌کنی. حفره‌ها برای بلعیدن آدم‌ها دهان خاک‌آلودشان را تا ته باز کرده‌اند و تو بی هیچ وحشتی جای ابدی‌ات را به یاسمن نشان می‌دهی. شاید آنجا هم به شتاب می‌روی تا کودکی افتاده در آب، زنی گرفتار در آسانسور، و مردی مانده زیر آوار پلاسکوها را جانی تازه ببخشی.

فریبا اسدی / نویسنده و پژوهشگر اجتماعی

شما چه امتیازی به این پست میدهید؟

تعداد ستاره های این پست را انتخاب کنید.

میانگین امتیازات 5 / 5. تعداد ثبت امتیازات: 1

اولین نفری باشید که به این مطلب امتیاز میدهید.

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها